-
نیاز
جمعه 12 فروردینماه سال 1390 21:22
کم نامه خاموش برایم بفرست از حرف پرم گوش برام بفرست دارم خفه میشم در این تنهایی لطفا کمی آغوش برایم بفرست
-
درد دل
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 21:46
خیلی گذشته اما عشق چیزی نیست که فراموش بشه آیا این قسمت است که من این گونه در عشقش بسوزم دارم از یاد تو میرم عشق من کاری بکن شاید از غصه بمیرم عشق من کاری بکن امون از این عشقی که عاشقم نیست امون از این گل که شقایقم نیست امون از این یار نفس بریده امون از این بغضی که حق حقم نیست تازه می خواستم تو دل تو جاشم تازه می...
-
عشق من...
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 21:13
قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و ... این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب ه مسر آینده ام بودند. وقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم . چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از...
-
کارو
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 08:26
بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت فروغ شب فروز دیدگانم را لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن در تیره چال مرگ دهشتزا امید ناله سوز نغمه خوانم را به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن...
-
ساحل و صدف
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 19:50
ردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم میزد. مردی را در فاصله دور می بیند که مدام خم میشود و چیزی را از روی زمین بر میدارد و توی اقیانوس پرت میکند. نزدیک تر می شود، میبیند مردی بومی صدفهایی را که به ساحل میافتد در آب میاندازد. - صبح بخیر رفیق، خیلی دلم میخواهد بدانم چه میکنی؟ - این صدفها را در داخل اقیانوس می...
-
دوری...تنهایی
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 15:41
خیلی وقته که دیگه واسه با تو بودن وقت ندارم خیلی وقته که دیگه واسه پرواز باهات آسمونی ندارم خیلی وقت میشه که دیگه حرفی واسه گفتن ندارم مثل خیلی چیزا بودنت شده برام آره معمولی شده دوست داشتن چشات دیگه اون حس رو ندارم اون حسی که باید من بمیرم برات خیلی وقته که دیگه ندیدمت نشنیدمت نخوندمت خیلی وقته که دیگه واسه با تو...
-
احساس پرواز
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 10:28
عاشقی می خواست به سفر برود. روزها و ماه ها و سال ها بود که چمدان می بست. هی هفته ها را تا می کرد و توی چمدان می گذاشت. هی ماه ها را مرتب می کرد و روی هم می چید وهی سال ها را جمع می کرد و به چمدانش اضافه می کرد.او هر روز توی جیب های چمدانش شنبه و یکشنبه می ریخت و چه قرن هایی را که ته ته چمدانش جا داده بود... و سال ها...
-
داستانک...
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 19:20
عاشقِ هم بودند. همونطور که به آینده فکر می کردند، روی صندلی پارک نشستند و به خیابان چشم دوختند. دختر گفت: «هوا خیلی عالیه» پسر به چهره اش نگاه کرد و لبخند زد. دختر پرسید: «چیزِ خنده داری گفتم؟» «نه. فقط...» «فقط چی؟» «هیچی» «لوس نشو. خودت می دونی من از حرفِ نیمه کاره بدم میآد» پسر لحظه ای نگاهش کرد و گفت: «بستنی می...
-
دیگه بسه تنهایی
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 09:06
دیگه بسه تنهایی ، عشقم آخه کجایی من و تنها میزاری ، چقدر سخته تنهایی بیا با هم دو تایی ، بریم با هم یه جایی با تو زندگی خوبه ،فکر کن وای چه دنیایی وای چه دنیایی با تو با تو باتو خیلی خوشبختم ، میگذره روزهای سختم با تو همه چی خوبه ، کجایی وقته غروبه بی تو بد میشه حالم ، یه جواب واسه سوالم نری من دوستت دارم ، تنهات نمی...
-
...توجه...توجه...
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 10:11
دوستان عزیزی که متنی دارند و دوست دارند این متن در وبلاگ من با نام و نشان خود درج شود می توانند متن خود را به همراه مشخصات به آدرس: chomskhel@yahoo.comایمیل کنند. منتظرم
-
رز سمنانی
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 19:28
به نام آن که عشق را آفرید یک روز مثل روزهای دیگه که داشتم برای سرگرمی چت میکردم با یک دختر آشنا شدم دختر خیلی خوبی بود اما خوب همش از خودش تعریف می کرد و منو کوچک می کرد خلاصه هرطوری بود من متقاعدش کردم که من با همه فرق می کنم. خواستم باهاش بیشتر آشنا بشم به همین خاطر شمارمو بهش دادم اما قبول نکرد به سختی وادار به این...
-
بزرگی...
شنبه 16 مردادماه سال 1389 09:59
دود اگر از شعله بالاتر نشیند کسر شان شعله نیست جای چشم را ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است آدمی گر صدر مجلس ننشیند عار نیست روی دریا خز گرفته ته در یا گوهر است آهن و فولاد هر دو از یک کوره آیند برون این یکی شمشیر بران گردد و دیگری نعل خر است کره خر ز خریت پیش پیش مادر می دود کره اسب از نجابت پشت مادر میرود شصت و شاهد...
-
بنی آدم
سهشنبه 12 مردادماه سال 1389 20:11
سکوت نم آلود کلاس را معلم در هم شکست احمدک از خا جست بانگ دلش سر داد؛این بانگ چه بود؟ ناگهان معلم رو کرد به احمدک و گفت:بگو تا بدانم سعدی چه گفت احمدک گفت:سعدی گفت بنی آدم اعضای یک دیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آور این روزگار دگر عضوها را نماند قرار تو کز........................ تو...
-
آشنایی
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 20:04
امروز با یه خانومی آشنا شدم خیلی خانم سنگینی بود نمی دونم کارم درسته یا اشتباه اما هرچی باشه من دوستش دارم! تازه امروز تونستم بهش بگم! الان حس خیلی خوبی دارم جای همتون خالی می خوام جشن بگیرم آخه بالاخره کسی رو که دوست داشتم مال من شد! حالا دوستان خودتون بگید کارم اشتباه...
-
live.............
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1389 13:03
پنج وارونه چه معنا دارد ؟! خواهر کوچکم از من پرسید من به او خندیدم کمی آزرده و حیرت زده گفت روی دیوار و درختان دیدم باز هم خندیدم گفت دیروز خودم دیدم مهران پسر همسایه پنج وارونه به مینو میداد آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسید بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم بعدها وقتی غم سقف کوتاه دلت را خم کرد بی گمان می فهمی -...
-
عشق یعنی......
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1389 13:01
وای، باران؛ باران؛ شیشه پنجره را باران شست. از دل من اما، چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ من شکو فائی گلهای امیدم را در روءیاهامی بینم، و ندائی که به من می گوید: "گر چه شب تاریک است دل قوی دار، سحر نزدیک است از گریبان تو صبح صادق، می گشاید پر و بال. تو گل سرخ (نازنین)منی، تو گل یاسمنی تو مثل چشمه نوشین کوهسارانی تو...
-
تنهایی
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1389 12:56
گل باغ آرزوهام توی دست سرد باده واسه من گرون تموم شد این یه دل دادن ساده رفتی ازم گرفتی رنگ خنده و صدامو از درخت شبا چیدی همه ستاره هامو کاش نمی دیدمت هیچ وقت سخت از تو دل بریدن بهترین بهونه ای تو واسه نفس کشیدن جای تو خالی حالا حالا تو دوری و دوری بین ما شکسته پلها اولش دست زمونه گره عشقمو کور کرد بعدش آورد جدایی...
-
احساس
چهارشنبه 6 مردادماه سال 1389 20:17
فقط با یک حرف زدن تیر صدایش آنچنان قلبم را شکافت که اگر آن قلب را زیر خروارها خاک مدفون سازند باز به عشق او قطره خونی از قلبم خواهد چکید از من مپرس که چرا زانوی عم بغل دارم و شعر اندوه می سرایم از چهره ام هویداست در درونم چه می گذرد آری دل دادن به دلدار سهل است اما دل گردد چون کاه اینک دست به دعا برداشته و برایش از...
-
آغاز
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 09:20
رودها در جاری شدن وعلف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند کو هها با قله ها و ماهی ها با دریاها معنی پیدا می کنند و انسانها با عشق ، همه انسانها با عشق و خدایا بر من رحم کن بر من که می دانم ناتوانم رحم کن باشد که خانه ای نداشته باشم باشد که جام فاخری بر تن نداشته باشم باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم اما نباشد ،هرگز...